امام علی(ع) صدای عدالت انسانی بذره ، گـر نظـر لطـف بـو تـراب کـند / به آسمان رود و کـار آفـتـاب کـند
| ||
|
عدالت محض ( مثنوی غزل ) منم که جرعهای از عشق با علی زدهام منم که چنگ تمسک به « یا علی » زدهام علی ، عدالت محضی که نیست مثل تو در این حوالی بی درد کیست مثل تو من و خیال تو و سینهای پر از آتش دلم شد از غمت آئینهای پر از آتش پس از گذشت هزار و چهارصد پائیز هنوز بر روح باغ میوزد پائیز چه زود اینهمه مدّت گذشت بر غم تو هنوز عشق شریک است با تو در غم تو ببخش اگر قدری دیر خواهم آمد ، عشق ! و اینچنین با تأخیر خواهم آمد ، عشق ! تو را ندیدهام ای وای ! چشمهایم کو ؟! صدا نکردهامت ، دیر شد ، صدایم کو ؟! به جان عشق مرو مهربان من برگرد هنوز وقف عدم مانده جان من برگرد بمان بیایم و سیرت ببینم آی ! مرو بمان ز روح تو زخمی بچینم آی ! مرو صدای پای تو بر خاک ـ آه ـ عجب پیچید و نام سبز تو در کوچههای شب پیچید شکاف کعبه نگاه تو را بشارت شد و ناگهان ظلمت زیر نور غارت شد مگر سکوت تو را دیدهاند آینهها که هیچگاه نخندیدهاند آینهها تو رفتهای و هنوز آب اشک میریزد تمام شب را مهتاب اشک میریزد شبی مفسر حرف زلال آب شدی ابو عدالت ، ابو عشق ، ابو تراب شدی مرو که بی تو مرا تاب زخم خوردن نیست پس ازتو زیستن ای خوب ، غیر مردن نیست مرو که با تو نگاهم قشنگ خواهد شد دلم برای تو ای مرد تنگ خواهد شد من از ورای خودم چون نسیم آمدهام به محضر پدر خود یتیم آمدهام ببین نیامده اندوه کرده تاراجم به دستهای پر از پینة تو محتاجم ببین حقیقت پرواز بی پر و بالم ببین نیامده از دوری تو مینالم عجیب نیست که خورشید بی غروبی تو به روی من میخندی، چقدر خوبی تو! تو عشق خالص مال خود خودم هستی هنوز چشم براه تولدم هستی منم که آینه دار غدیر عشق توام اگر دروغ نباشد اسیر عشق توام دلم صنوبر اگر مانده است کار توست و کار توست اگر سخت بی قرار توست اگر سفر بروی بیخبر زبانم لال اگر بمانم بی تو ... اگر ... زبانم لال ! نگاه سبزت را بر تنم نپاشی چه اگر بیایم امّا تو رفته باشی چه ؟! من عاشق توآم این را چگونه باید گفت به آب راز زمین را چگونه باید گفت اگرمنم ؛ به نگاهت پناه آوردم برای حس تو یک سینه آه آوردم تویی که جرعهای از عشق با علی نزدی مگو پس از این دیگر که یا علی مددی برای عشق و عدالت غریب زیست علی هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی و خویش را چه عجیب است شیعه مینامیم من و شما که نفهمیدهایم کیست علی چنان به لبخندش پشت کردهایم انگار میان ما بد عهدان غریبهایست علی کدام چاه در این شهر مرده میداند که چیست معنی یک عمر خون گریست علی اگرچه نا محرم ماندهایم پیش تو مگویِ راز نگاهت بگو که چیست ، علی ! بیا عدالت و شمشیر خویش را بردار و بار دیگر در بینمان بایست ، علی ! بهار ! سیب جگرهایمان رسیده بیا بیا بیا که به اینجایمان رسیده ، بیا ! شاعر:زین العابدین آذر ارجمند شنبه 92/1/31 .:. 8:2 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی
یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
|
روزشمار غدیر روزشمار فاطمیه اوقات شرعی |
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به محمد محمدپور حسین آبادی آن می باشد.
|