حدیث موضوعی اردیبهشت 1392 - امام علی(ع) صدای عدالت انسانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام علی(ع) صدای عدالت انسانی
بذره ، گـر نظـر لطـف بـو تـراب کـند / به آسمان رود و کـار آفـتـاب کـند 
ثامن تم
طراح قالب
ثامن تـــم
روزشمار محرم عاشورا

اولاد على علیه السلام در اطراف وى گرد گشتند و در حالیکه چشمان آنها از گریه سرخ شده بود بوصایاى آنجناب گوش میدادند،اما وصیت او تنها براى اولاد وى نبود بلکه براى تمام افراد بشر تا انقراض عالم است زیرا حاوى یک سلسله دستورات اخلاقى و فلسفه عملى است و اینک خلاصه آن:

ابتداى سخنم شهادت بیگانگى ذات لا یزال خداوند است و بعد برسالت محمد بن عبد الله صلى الله علیه و آله که پسر عم من و بنده و برگزیده خداست،بعثت او از جانب پروردگار است و دستوراتش احکام الهى است،مردم را که در بیابان جهل و نادانى سرگردان بودند بصراط مستقیم و طریق نجات هدایت فرموده‏و بروز رستاخیز از کیفر اعمال ناشایست بیم داده است.

اى فرزندان من،شما را به تقوى و پرهیز کارى دعوت میکنم و بصبر و شکیبائى در برابر حوادث و ناملایمات توصیه مینمایم پاى بند دنیا نباشید و بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید،شما را باتحاد و اتفاق سفارش میکنم و از نفاق و پراکندگى بر حذر میدارم،حق و حقیقت را همیشه نصب العین قرار دهید و در همه حال چه هنگام غضب و اندوه و چه در موقع رضا و شادمانى از قانون ثابت عدالت پیروى کنید.

اى فرزندان من،هرگز خدا را فراموش مکنید و رضاى او را پیوسته در نظر بگیرید با اعمال عدل و داد نسبت بستمدیدگان و ایثار و انفاق به یتیمان و درماندگان،او را خشنود سازید،در این باره از پیغمبر صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود هر که یتیمان را مانند اطفال خود پرستارى کند بهشت خدا مشتاق لقاى او میشود و هر کس مال یتیم را بخورد آتش دوزخ در انتظار او میباشد.

جهت مشاهده ادامه مطلب اینجا کلیک کنید...

پنج شنبه 92/2/5 .:. 5:41 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)

تهدمت و الله ارکان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى ...

(نداى آسمانى)

على علیه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت بکوفه در صدد حمله بشام بر آمد و حکام ایالات نیز در اجراى فرمان آنحضرت تا حد امکان به بسیج پرداخته و گروههاى تجهیز شده را بخدمت وى اعزام داشتند.

تا اواخر شعبان سال چهلم هجرى نیروهاى اعزامى از اطراف وارد کوفه شده و باردوگاه نخیله پیوستند،على علیه السلام گروههاى فراهم شده را سازمان رزمى داد و با کوشش شبانه روزى خود در مورد تأمین و تهیه کسرى ساز و برگ آنان اقدامات لازمه را بعمل آورد،فرماندهان و سرداران او هم که از رفتار و کردار معاویه و مخصوصا از نیرنگهاى عمرو عاص دل پر کینه داشتند در این کار مهم حضرتش را یارى نمودند و بالاخره در نیمه دوم ماه مبارک رمضان از سال چهلم هجرى على علیه السلام پس از ایراد یک خطابه غراء تمام سپاهیان خود را بهیجان آورده و آنها را براى حرکت بسوى شام آماده نمود ولى در این هنگام خامه تقدیر سرنوشت دیگرى را براى او نوشته و اجراى طرح وى را عقیم گردانید.

فراریان خوارج،مکه را مرکز عملیات خود قرار داده بودند و سه تن از آنان باسامى عبد الرحمن بن ملجم و برک بن عبد الله و عمرو بن بکر در یکى از شبها گرد هم آمده واز گذشته مسلمین صحبت میکردند،در ضمن گفتگو باین نتیجه رسیدند که باعث این همه خونریزى و برادر کشى،معاویه و عمرو عاص و على علیه السلام میباشند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند مسلمین بکلى آسوده شده و تکلیف خود را معین مى‏کنند،این سه نفر با هم پیمان بستند و آنرا بسوگند مؤکد کردند که هر یک از آنها داوطلب کشتن یکى از این سه نفر باشد عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل على علیه السلام شد،عمرو بن بکر عهده‏دار کشتن عمرو عاص گردید،برک بن عبد الله نیز قتل معاویه را بگردن گرفت و هر یک شمشیر خود را با سم مهلک زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد نقشه این قرار داد بطور محرمانه و سرى در مکه کشیده شد و براى اینکه هر سه نفر در یکموقع مقصود خود را انجام دهند شب نوزدهم ماه رمضان را که شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بیدار میمانند براى این منظور انتخاب کردند و هر یک از آنها براى انجام ماموریت خود بسوى مقصد روانه گردید،عمرو بن بکر براى کشتن عمرو عاص بمصر رفت و برک بن عبد الله جهت قتل معاویه رهسپار شام شد ابن ملجم نیز راه کوفه را پیش گرفت.

جهت مشاهده ادامه مطلب اینجا کلیک کنید...

پنج شنبه 92/2/5 .:. 5:37 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)

و الله لا یفلت منهم عشرة و لا یهلک منکم عشرة. 

(نهج البلاغه کلام 58) 

پس از آنکه على علیه السلام در اواخر صفر سال 38 از صفین بکوفه مراجعت فرمود تا روز شهادت آنحضرت مدت دو سال و چند ماه فاصله بود ولى این مدت کوتاه بقدرى در آزردگى خاطر مبارک على علیه السلام مؤثر واقع شد که شرح آن قابل تقریر نمیباشد،شکست‏هاى پى در پى از همه طرف روح آن بزرگوار را آزرده و قلبش را رنجه کرد. 

تأثر و رنج على (ع) از معاویه و حیله‏گریهاى عمرو عاص نبود بلکه رنج و تأسف او از بیوفائى و احمقى و خونسردى لشگریان خود بود و میفرمود: 

من از بیگانگان هرگز ننالم‏ 
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد 

على علیه السلام بقدرى از لا قیدى و بیشرمى کوفى‏ها متأثر بود که چند مرتبه آرزوى مرگ نمود تا بلکه از شر این قوم متلون و سست عنصر رهائى یابد،در یکى از خطبه‏هاى خود ضمن مذمت اصحابش فرماید: 

و الله ان جائنى الموت و لیاتینى فلیفرقن بینى و بینکم لتجدننى لصحبتکم قالیا. 

(بخدا سوگند اگر مرگ بسراغ من آید و البته خواهد آمد و میان من و شماتفرقه و جدائى اندازد مرا خواهید دید که نسبت بمصاحبت شما بغض و کراهت دارم.) 

پیشنهاد عمرو عاص در صفین موقع بلند کردن قرآنها با نیزه درباره حکمیت میان متخاصمین اختلاف بزرگى در میان عساکر عراق بوجود آورد که میتوان آنرا علت العلل شکستهاى بعدى على علیه السلام دانست. 

اختلاف على علیه السلام و معاویه در امر خلافت بحکمیت رجوع شد و علیرغم عقیده على علیه السلام از طرف آنحضرت ابوموسى اشعرى انتخاب گردید،ولى پس از عقد قرار داد صلح گروهى از سپاه على علیه السلام گفتند تکلیف کشته‏شدگان چیست؟و بآنحضرت اعتراض کردند که ما حکم خدا را خواستیم نه حکمیت ابوموسى و عمرو عاص را حتى چند نفرى بمخالفت هر دو سپاه برخاستند. 

برای مشاهده ادامه مطلب اینجا کلیک کنید...

پنج شنبه 92/2/5 .:. 5:28 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)

ألا و ان القوم اختاروا لانفسهم اقرب القوم مما یحبون،و انکم اخترتم لانفسکم اقرب القوم مما تکرهون.

(نهج البلاغه خطبه 238)

پس آنکه ابوموسى و عمرو عاص از طرف سپاه متخاصمین براى حکمیت انتخاب شدند محل ملاقات براى انعقاد مجلس حکمیت در دومة الجندل که قلعه‏اى میان مدینه و شام بود مقرر گردید،از جانب هر یک از سپاهیان شام و عراق چهار صد سوار بنمایندگى تعیین گردیدند که بهمراه حکم خود بدومة الجندل بروند تا رأى حکمین در حضور آنان ابلاغ شود.

عمرو عاص با چهار صد سوار از شامیان بمحل مزبور رفت و چند روز زودتر از ابوموسى بآنجا رسیده و بانتظار ورود حریف خود نشست،على علیه السلام نیز چهارصد نفر بفرماندهى شریح بن هانى همراه ابوموسى فرستاد و عبد الله بن عباس را هم بعنوان امام جماعت با آنها رهسپار نمود.

موقع اعزام حکمین معاویه بعمرو عاص گفت میدانى که من و لشگریان شام ترا با کمال رغبت و میل براى اینکار تعیین کردیم در حالیکه انتخاب ابوموسى بطور اکراه و اجبار بر على تحمیل شده است حال ببینیم چه میکنى.

عبد الله بن عباس نیز بابوموسى گفت تو با یکى از حیله‏گران زبر دست عرب حریف هستى که در مکر و فسون در تمام عرب نظیرش را نمیتوان یافت مراقب خودباش و سعى کن فریب این مرد حیله‏گر را نخورى با اینکه میدانى على علیه السلام تمام سجایاى اخلاقى و ملکات نفسانى را دارا بوده و از هر حیث براى خلافت از همه کس سزاوارتر است و معاویه جز براه ستم و باطل نمیرود.

برای مشاهده ادامه مطلب اینجا کلیک کنید...

پنج شنبه 92/2/5 .:. 5:25 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)

ولى مالک اشتر گوشش بدین حرفها بدهکار نبود و کار خود را میکرد،میزد و میکشت و راه سرا پرده معاویه را پیش گرفته بود،اشعث که مالک را چنین دید با لحن تهدید آمیز بعلى علیه السلام گفت یا على مالک را احضار کن و بر این غائله خاتمه بده!

على علیه السلام ناچار یزید بن هانى را نزد مالک فرستاد و جریان امر را باطلاع او رسانید،مالک گفت تو بچشم خود صحنه کار زار را میبینى بعرض على علیه السلام برسان که ساعتى بمن مهلت دهد تا معاویه را در حضورش حاضر سازم.

یزید برگشت و گفت یا امیر المؤمنین لشگر دشمن در حال هزیمت است و نسیم پیروزى بر پرچم مالک وزیدن گرفته است کسى قدرت مقابله در مقابل مالک ندارد و او در حال کشتار و تعقیب آنها است و ساعتى مهلت خواسته است که معاویه را زنده و مغلول بحضورتان رساند.

اشعث چون این سخن شنید بانگ زد:یا على مالک را احضار کن تا برگردد والا ترا زنده نمیبیند !

على علیه السلام فرمود مگر ندیدید من یزید را فرستادم؟آنگاه مجددا یزید را پیش مالک فرستاد و موضوع مخالفت اشعث و همراهانش را باو خبر داد،مالک در حالیکه خشم و غضب اندامش را لرزان و مرتعش نموده بود دست از فتح و پیروزى کشید و راه خدمت على علیه السلام پیش گرفت.

مالک چون خدمت آنحضرت رسید اوضاع را دیگرگون دید و بانگ زد اى گروه عراقیان چه شد که شما یکمرتبه دست از جنگ برداشتید و بر امام خود عاصى‏شدید در صورتیکه امروز پیروزى ما حتمى بود،اشعث گفت اى مالک دست از این سخنان بردار با کسانى که قرآن در دست دارند نمیتوان جنگید!

مالک گفت اى احمق یکسال است که ما آنها را بقرآن دعوت میکنیم اجابت نمیکنند عمل امروزى آنان نیز جز فریب و نیرنگ عمرو عاص چیز دیگرى نیست و اگر مرا فرصت بدهید همین امروز آنها را ببیعت وادار میکنم.

برای مشاهده ادامه مطلب اینجا کلیک کنید...

پنج شنبه 92/2/5 .:. 5:15 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)

با اینکه در اوائل جنگ سرداران على علیه السلام همیشه با فتح و پیروزى بر میگشتند مع الوصف آنحضرت همواره سعى میکرد که شاید صلح و صفا جاى نفاق و کینه را بگیرد و از قتل و خونریزى ممانعت شود حتى در اثناى جنگ نیز از نصیحت و موعظه خوددارى نمیکرد ولى چون از این نصیحت و اندرز نتیجه‏اى نمیگرفت ناچار به جنگ و پیشروى ادامه میداد.

على علیه السلام براى لشگریان خود خطبه‏هاى آتشین و سخنان مهیج میفرمود و بمدلول (آنچه از دل بر آید لاجرم به دل نشیند) مواعظ و خطابه‏هایش نیروى ایمان و قدرت مبارزه را در لشگریان وى چندین برابر میکرد زیرا سخنان آنحضرت ملکوتى بود شنونده را منقلب میکرد.

على علیه السلام بر سپاهیان خود میفرمود:فرار از جنگ بعلت ترس از مرگ نتیجه ندارد و تا اجل کسى حتم و مقدر نشود کشته نخواهد شد و در این باره استناد بقرآن‏نموده و این آیه را تلاوت میفرمود:

قل لا ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل و اذا لا تمتعون الا قلیلا. (18)

همچنین آنها را بصبر و بردبارى دعوت میکرد و پاداش شهادت در راه خدا را بنا بمفهوم آیه :

ان الله یحب الذین یقاتلون فى سبیله (19)

براى آنها تذکر میداد و حق و باطل را بر ایشان روشن میکرد و قواى روحى آنان را تقویت مینمود.

برای مشاهده ادامه مطلب اینجا کلیک کنید...

پنج شنبه 92/2/5 .:. 5:13 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)

معاویه از دو فرد کثیف و پلید بوجود آمده که بنا بقانون توارث خباثت ذاتى هر دو را به ارث برده بود.پدرش ابوسفیان رئیس مشرکین و بت‏پرستان قریش بود و خداوند نیز بهمین عنوان در قرآن درباره او فرماید:

فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم (1) .

(با پیشوایان کفر جنگ کنید که سوگندهاى آنها احترامى ندارد که رعایت شود (2) .

ابوسفیان در اغلب غزوات پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمانده لشگر بت‏پرستان و مشرکین مکه بوده و در واقع جنگهاى احد و بدر و احزاب و سایر جنگها را او بوجود آورده بود،ابوسفیان مدت 21 سال با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مخالفت و دشمنى نمود و در فتح مکه از ترس شمشیر بظاهر اسلام آورد ولى در باطن بهمان کفر و بت پرستى خود باقى ماند.

و اما مادرش هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بود و با رسول اکرم صلى الله علیه و آله دشمنى فوق العاده داشته و در مکه آنحضرت را آزار میرسانید،در جنگ احد باتفاق چند تن از زنان دیگر پشت سر مردان حرکت کرده و آنان را با دف زدن براى جنگ با مسلمین تشجیع مینمود و در خاتمه جنگ هم که حمزه عموى پیغمبر صلى الله علیه و آله بدرجه شهادت رسیده بود بدستور هند وحشى قاتل حمزه جگر او را بیرون کشید و پیش هند برد و آن ملعونه از شدت عداوت تکه‏اى از کبد را در دهان خود گذاشت ولى نتوانست آنرا بجود و ناچار از دهان بیرون انداخت و از آن تاریخ به هند جگر خوار معروف گردید (3) .در زمان جاهلیت بولگردى و بدکارى شهرت داشت و معاویه هم در چنان موقعى از وى متولد گردیده بود.

زمخشرى در ربیع الابرار نقل میکند که معاویه را بچهار پدر نسبت میدهند،ابى عمرو بن مسافر،عباس بن عبد المطلب،عمارة بن ولید،مردى سیاه بنام صباح (4) .

ابن ابى الحدید نیز در شرح نهج البلاغه بهمین مطلب اشاره کرده است (5) .

محمد بن عقیل مؤلف کتاب النصایح الکافیه مینویسد که حسان بن ثابت هند و شوهرش را در نزد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله هجو میکرد و آنحضرت و اصحابش باشعار او گوش میدادند،حسان در هجویات خود به هند نسبت زنا میداد و حضرت رسول صلى الله علیه و آله هم او را منع نمیکرد (6) .

معاویه از چنین پدر و مادرى بوجود آمده و خبث ذات و رذائل اخلاقى هر دو را دارا بود او نیز مانند پدرش در جنگهائى که علیه مسلمین بر پا میشد شرکت میکرد و از ترس شمشیر ظاهرا باسلام گرویده بود ولى در باطن در محو اسلام کوشش میکرد چنانکه حضرت امیر علیه السلام درباره اسلام آوردن معاویه و پدرش که از ترس شمشیر و از روى اکراه و اجبار بوده ضمن نامه‏اى که بمعاویه نوشته چنین فرماید:فانا ابو حسن قاتل جدک و خالک و اخیک شدخا یوم بدر،و ذلک السیف معى و بذلک القلب القى عدوى،ما استبدلت دینا و لا استحدثت نبیا،و انى لعلى المنهاج الذى ترکتموه طائعین و دخلتم فیه مکرهین (7) .

(منم ابو الحسن کشنده جد تو (عتبه پدر هند) و دائى تو (ولید بن عتبه) و برادر تو (حنظلة بن ابیسفیان) که آنها را در جنگ بدر تباه ساختم و اکنون هم آن شمشیر دست من است و من با همان دل و جرأت دشمنم را ملاقات میکنم و دین دیگرى اختیارنکرده و پیغمبر تازه‏اى نگرفته‏ام،و من در راهى هستم (اسلام) که شما باختیار و رغبت آنرا ترک نمودید و از روى اکراه و اجبار هم بآن داخل شده بودید.)

برای مشاهده ادامه مطلب اینجا کلیک کنید...

پنج شنبه 92/2/5 .:. 5:11 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)

ألا و ان معاویة قاد لمة من الغواة و عمس علیهم الخبر حتى جعلوا نحورهم اغراض المنیة .

(نهج البلاغه کلام 51)

جنگ جمل با شرحى که گذشت بنفع على علیه السلام خاتمه یافت ولى این فتح و پیروزى او را براى همیشه آسوده نکرد بلکه مدعى و رقیب دیگرى مانند معاویة بن ابیسفیان در شام بود که از زمان خلافت عمر در آنشهر فرمانروائى کرده و از دیر باز در حکومت آن ناحیه چشم طمع دوخته بود و همیخواست که تا آخر عمر در آنجا مستقلا امارت نماید بدینجهت على علیه السلام ناچار بود که این رقیب حیله‏گر و اتباعش را هم که بقاسطین مشهور بودند از میان بردارد.

على علیه السلام براى حمله بشام کوفه را مرکز فعالیت خود قرار داده و به تجهیز سپاه پرداخت.

از طرفى مالک اشتر که بفرماندارى نصیبین منصوب شده بود در بین راه با ضحاک بن قیس والى حران مصادف شد و چون ضحاک از جانب معاویه فرماندار آن ناحیه بود راه را براى حرکت مالک مسدود ساخت ولى مالک با او نبرد داده و لشگریان وى را متوارى ساخت.

چون معاویه از شکست ضحاک با خبر شد فورا عبد الرحمن بن خالد را با لشگرى‏انبوه بجنگ مالک فرستاد و عبد الرحمن با سرعتى تمام با سربازان خود در اراضى رقه روبروى مالک فرود آمد و با اینکه نیروى او از هر جهت کامل و چند برابر عده مالک بود ولى در اثر حملات شجاعانه مالک شکست فاحش یافته و مجبور بفرار شد،سربازان مالک نیز بتعاقب آنها پرداخته و همه را بکلى از آنحدود خارج ساختند ورقه و جزیره را که در دست شامیان بود بتصرف خود در آوردند.

مالک اشتر نامه‏اى بعلى علیه السلام نوشت و فرار ضحاک و شکست عبد الرحمن را به آنجناب توضیح داد و بحیله گریهاى معاویه اشاره کرد و اضافه نمود که بهترین دلیل بر مخالفت معاویه نسبت بعلى علیه السلام لشگر فرستادن او بجنگ مالک است و خود نیز براى یک جنگ بزرگ و قطعى آماده و مهیا است.

جهت ادامه مطلب اینجا کلیک کنید...

پنج شنبه 92/2/5 .:. 4:51 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)

 

.

.

.....قعقاع که از سخنان خود نتیجه نگرفته و از طرفى صف آرائى سپاهیان مخالفین را مشاهده کرد بنزد على علیه السلام برگشت و او را در جریان امر گذاشت.

در خلال اینمدت تعداد سه هزار نفر نیز از مردم بصره (از قبیله ربیعه) بسپاهیان على علیه السلام پیوسته بودند که مجموع آنها در حدود بیست هزار نفر بوده است و چون آنجناب اصحاب جمل را مصمم بجنگ دید فرماندهان خود را که از جمله مالک اشتر و عدى بن حاتم و محمد بن ابى بکر و عمار یاسر و دیگران بودند از نیت طلحه و زبیر آگاه ساخته و مأموریتهاى رزمى آنها را نیز تعیین و مشخص نمود.

عایشه هم با سپاه خود راه زاویه را که در شمال بصره و محل مناسبى براى دفاع از شهر بود در پیش گرفت و پس از رسیدن بدانجا در مقابل لشگریان على علیه السلام توقف نمود و بنا بروایات بعضى از مورخین صف آرائى سپاهیان طرفین در برابر هم در روز 17 جمادى الثانى سال 36 هجرى و بنقل صاحب ناسخ التواریخ در روز 19 جمادى الاولى سال 36 بود (9) .

روز بعد زبیر واحدهاى مختلفه سپاه جمل را فرمان داد تا منظما بسوى لشگریان على علیه السلام پیش روند چون آنحضرت متوجه شد که قریبا آتش جنگ شعله‏ور میشود بلشگریان خود فرمان عقب نشینى داد که شاید جنگ در نگیرد و کار بصلح و صفا خاتمه یابد،عایشه نیز سپاه خود را فرمان برگشت داد و در آنروز که اولین روز جنگ بود میان طرفین جنگى واقع نشد.

فرداى آن روز که هر دو سپاه لباس جنگ پوشیده و مقابل هم ایستاده بودند على علیه السلام بتنهائى از سپاهیان خود جدا شد و بدون شمشیر و زره بسوى سپاه بصره اسب تاخت تا بصف مقدم سپاه جمل رسید و با صداى بلند زبیر را صدا زد.همه مات و مبهوت شده و نمیدانستند که مقصود على علیه السلام از این یکه تازى چیست و با رشادت بى نظیرى که فرد و تنها بدون شمشیر و زره بمقابل صفوف دشمن آمده است چه نظرى دارد؟

زبیر که در کنار هودج عایشه بود غرق در فولاد و زره شد و رکاب بر اسب زد و در مقابل على علیه السلام ایستاد،چون عایشه زبیر را در برابر آنحضرت دید مرگ او را حتمى دانست ولى ملتزمین رکاب باو گفتند خاطر جمع باش على باین ترتیب کسى را نمیکشد و شمشیر هم نبسته است حتما با زبیر کار دارد.

زبیر چشم بچشم على علیه السلام دوخت تا ببیند با او چکار دارد.

على علیه السلام فرمود این چه بساطى است که شما راه انداخته‏اید؟

زبیر گفت براى خونخواهى عثمان!

على علیه السلام فرمود اگر راست میگوئید شما دستهاى خود را بسته وخودتان را تسلیم ورثه عثمان کنید مگر غیر از شما کس دیگرى محرک قتل عثمان بود؟

زبیر سکوت کرد،على علیه السلام فرمود من آمدم که ترا از اشتباه خارج کنم و سخنان چندى را که پیغمبر صلى الله علیه و آله بتو فرموده و تو آنها را فراموش کرده‏اى بتو تذکر دهم،آنگاه فرمود اى زبیر یاد دارى که من روزى دنبال رسول خدا صلى الله علیه و آله میگشتم و او در منزل عمرو بن عوف بود و چون بدانجا آمدم آنحضرت دست ترا در دست خود گرفته بود و بمحض ورود من رسول اکرم صلى الله علیه و آله پیشدستى فرمود و بمن سلام کرد،تو گفتى اى على چرا تکبر کردى و زودتر به پیغمبر سلام نکردى؟

پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود اى زبیر على متکبر نیست و در آینده تو با او جنگ خواهى کرد و جنگ تو ظالمانه است!

باز فرمود:یادت میآید که روزى رسول اکرم صلى الله علیه و آله بتو فرمود آیا على را دوست دارى؟گفتى بلى یا رسول الله او پسر دائى من است آنحضرت فرمود با وجود این با او بجنگ و ستیز خواهى ایستاد!

على علیه السلام نظیر این سخنان را بگوش زبیر خواند و زبیر از شنیدن و یاد نمودن آنها عزم و اراده‏اش سست شد و گذشته‏ها را بیاد آورد و دید چگونه بطمع دنیا با پسر دائى خود که جانشین پیغمبر هم هست بجنگ برخاسته و خود را براى همیشه گرفتار غضب الهى مى‏نماید (10) .!

زبیر شرمنده شد و از على علیه السلام معذرت خواست عرض کرد:قول میدهم که همین الان از سپاه بصره خارج شوم و کوچکترین دخالتى در اینکار نکنم،على علیه السلام بطرف سپاه خود روان شد زبیر هم بهت زده و متزلزل نزد عایشه برگشت.

جهت مشاهده ادامه مطلب اینجا کلیک کنید...

پنج شنبه 92/2/5 .:. 4:47 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)

ایها الناس ان عایشة سارت الى البصرة و معها طلحة و الزبیر و کل منهما یرى الامر له دون صاحبه...

(على علیه السلام)

علت وقوع جنگ جمل موضوع اختلاف طبقاتى مردم بود که پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله خلفاى وقت آنرا بوجود آورده بودند و چون خلافت على علیه السلام یک نهضت انقلابى علیه روش گذشتگان و باز گردانیدن اوضاع بزمان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بود از اینرو گروهى مانند طلحه و زبیر که خود را در خلافت آنحضرت از نظر موقعیت اجتماعى مانند افراد عادى مشاهده کرده و منافع مادى خود را در خطر میدیدند علیه او دست بمبارزه و شورش زدند و چنانکه سابقا اشاره گردید چون آندو تن در برابر تقاضاهاى خود از على علیه السلام پاسخ منفى شنیده و در مدینه هم قادر باجراى نقشه خود نبودند از اینرو مکه را براى انجام مقاصد خود انتخاب کرده و در صدد شدند که عازم آن شهر شوند لذا خدمت على علیه السلام آمده و اجازه خواستند که براى بجا آوردن مراسم عمره بمکه روند!

على علیه السلام فرمود شما براى رفتن بهمه شهرها آزادید ولى این مسافرت شما بدون حیله و نیرنگ نیست،شما نقشه‏اى طرح کرده‏اید که در مدینه نمیتوانید آنرا اجرا کنید،ولى آندو نفر بظاهر سوگند خوردند که از این مسافرت مقصودى جز انجام عمره ندارند.على علیه السلام بآنان اجازه داد و آنها را از شکستن عهد و پیمان بر حذر نمود،بیعت خود را با آندو تجدید کرد و آنها را بگفتار رسول اکرم صلى الله علیه و آله که در حضور آندو بعلى علیه السلام فرموده بود یا على تو بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال خواهى کرد یادآورى نمود (1) .

بالاخره آنها از خدمت آنحضرت مرخص شده و متوجه مکه شدند و محیط آن شهر را براى فعالیت‏هاى خود مساعد یافتند.

برای مشاهده ادامه مطلب اینجا کلیک کنید...

پنج شنبه 92/2/5 .:. 4:43 عصر .:. محمد محمدپور حسین آبادی یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)
.:.  کدنویسی : وبلاگ اسکین  .:.  گرافیک : ثامن تم  .:.
روزشمار غدیر
درباره نویسنده وبلاگ

باسلام.بنده محمد محمدپور حسین آبادی متولد شهریور 1370 دانشجوی مقطع کارشناسی رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه آزاد واحد کرج هستم. این وبلاگ رو به پیشنهاد دکتر احمد شفازاده، مدرس درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه راه انداختم و زیر نظر ایشان وبلاگم رو به روزرسانی می کنم. امیدوارم بتونم یه قطره کوچک از دریای بزرگی و علم مولای خوبیها حضرت علی(ع) رو تو این وبلاگ قرار بدم. به این امید که شامل الطاف الهی قرار بگیریم...یاعلی
آمار یا علی های وبلاگ


یا علی های امروز: 3
یا علی های دیروز: 12
کل یاعلی ها: 154753
روزشمار فاطمیه اوقات شرعی