حدیث موضوعی نظر رجال عامه در باره على (ع)_قسمت دوم - امام علی(ع) صدای عدالت انسانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام علی(ع) صدای عدالت انسانی
بذره ، گـر نظـر لطـف بـو تـراب کـند / به آسمان رود و کـار آفـتـاب کـند 
ثامن تم
طراح قالب
ثامن تـــم
روزشمار محرم عاشورا

شافعى هم که یکى از پیشوایان چهار فرقه اهل سنت است در باره حضرت امیر علیه السلام چنین گوید:

قیل لى قل فى على مدحا 
ذکره یخمد نارا مؤصده‏ 
قلت لا اقدر فى مدح امرء 
ضل ذو اللب الى ان عبده‏ 
و النبى المصطفى قال لنا 
لیلة المعراج لما صعده‏ 
و ضع الله بکتفى یده‏ 
فاحس القلب ان قد برده‏ 
و على واضع اقدامه‏ 
فى محل وضع الله یده.

ترجمه ابیات:

ـبمن گفته شد که در باره على مدح بگو که ذکر او آتش شعله‏ور (دوزخ) را خاموش میکند.

ـگفتم توانائى مدح کسى را ندارم که در باره او شخص صاحب عقل بگمراهى افتاده تا جائیکه او را پرستش نموده است!

ـو پیغمبر برگزیده صلى الله علیه و آله بما فرمود که در شب معراج چون‏بالا رفت.

ـخداوند دست خود را بدوش او نهاد که قلب وى احساس آرامش نمود.

ـو على پاى خود را در محلى گذاشت که خداوند دست عنایتش را در آنجا نهاده بود (اشاره است ببالا رفتن على علیه السلام روى دوش پیغمبر صلى الله علیه و آله براى شکستن بت هبل) .


همچنین شافعى در باره آنحضرت گوید:

احب علیا لا ابالى و ان فشا 
و ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء 
انا عبد لفتى انزل فیه هل اتى‏ 
الى متى اکتمه،اکتمه الى متى.

ـعلى را دوست دارم (و از دشمنان) باک ندارم اگر چه آشکار شود و این دوستى فضل خدا است که بهر که خواست میدهد.

ـمن بنده آن جوانمردى هستم که سوره هل اتى در شأن او نازل شده تا کى آنرا پنهان کنم و تا کى آنرا بپوشانم.و باز در مدح خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله گوید:

اذا فى مجلس ذکروا علیا 
و شبلیه و فاطمة الزکیة 
یقال تجاوزوا یا قوم هذا 
فهذا من حدیث الرافضیة 
هربت الى المهیمن من اناس‏ 
یرون الرفض حب الفاطمیة 
على ال الرسول صلوة ربى‏ 
و لعنته لتلک الجاهلیة

ـزمانیکه در مجلسى على و حسنین و فاطمه علیهم السلام ذکر میشوند.

ـگفته میشود که اى قوم از این سخنان بگذرید که اینها از سخنان رافضى‏ها است.

ـبسوى خداوند مهیمن میگریزم از مردمى که دوستى اولاد فاطمه را رفض مى‏بینند.

ـدرود پروردگار من بر اولاد رسول صلى الله علیه و آله باد و لعنت او برچنین جاهلیتى .

عمرو عاص نیز در مدح على علیه السلام قصیده‏اى دارد معروف بجلجلیه که در آن بماجراى روز غدیر اشاره کرده و ولایت آنحضرت را تصدیق و تأیید کرده است و جریان امر بدینقرار بوده که پس از آنکه عمرو عاص چنانکه سابقا اشاره شد از جانب معاویه بحکومت مصر منصوب گردید معاویه از او تقاضاى خراج مصر را نمود عمرو اعتنائى نکرد معاویه براى بار دوم و سیم قضیه را تعقیب کرد عمرو در پاسخ معاویه قصیده غرائى سروده و باو ارسال نمود علامه امینى آنرا در جلد دوم الغدیر آورده و دانشمند محترم محمد على انصارى نیز قصیده مزبور را بصورت نظم ترجمه کرده است و ما ذیلا همان ترجمه را مینگاریم:

معاویه هلا اى مرد جاهل‏ 
نقاب جهل را از رخ فرو هل‏ 
مگر کردى تو مکر من فراموش‏ 
بصفین در چنان غوغاى هائل‏ 
گروهى سوى تو از مردم شام‏ 
نهاده رو بدستور تو مایل‏ 
بدانها گفتمى هر فرض و واجب‏ 
بدون حب تو کارى است باطل‏ 
تمام،این‏گفته را از من شنفتند 
ز حق گرداند روى آن جیش غافل‏ 
ز من پرسان همه جهال شامى‏ 
که آیا ما ببریم از على دل؟ 
بگفتم باید آرى برگزیدن‏ 
چنان مفضول بر آن مرد فاضل‏ 
على چون خون عثمان ریخت بر خاک‏ 
از او ریزید خون چون دمع هاطل‏ 
چو جیش شام از من این شنیدند 
بجنگ و کینه گردیدند شاغل‏ 
همه بند کمر را تنگ بستند 
که جویند از غضنفر خون نعثل‏ 
على چون اژدهاى مردم او بار 
چو دیدم پاره کرد از ما سلاسل‏ 
مصاحف بر سنان نیزه بستم‏ 
برایت کردم آسان کار مشکل‏ 
بلشگر کشف عورت یاد دادم‏ 
که چون باید عقب زد شیر مقبل‏ 
به پیش نیش تیغ شیر یزدان‏ 
بروى خاک،خود کردم شل و ول‏ 
معاویه مگر کردى فراموش‏ 
نمودم دومة الجندل چو منزل‏ 
چو عجل سامرى آن اشعرى مرد 
ابو موسى سفیه و غیر عاقل‏ 
مرا دانست همچون خویش نادان‏ 
چنان گاوى مرا بد در مقابل‏ 
بنرمیها چنانش بردم از راه‏ 
که مقصودم همه زو گشت حاصل‏ 
على را از خلافت خلع کردم‏ 
بسان خلع خاتم از انامل‏ 
ترا پوشاندم آن جامه به پیکر 
چنان نعلى که پوشانى بناعل‏ 
پس از مأیوسى از کار خلافت‏ 
شدى از من تو سر خیل قبائل‏ 
ترا من بر سر منبر نشاندم‏ 
همه رنج تو از من گشت زایل‏ 
ترا من کرده‏ام مشهور آفاق‏ 
خر و بار است مشهور از اوائل‏ 
بدان اى زاده هند جگر خوار 
اعالى نیز دانند و اسافل‏ 
اگر نیرنگ و مکر من نمى‏بود 
نمى‏بودى خلافت را تو شامل‏ 
بدل کردم بدنیا دین خود را 
فکندم خود بچاهى گود و هائل‏ 
مگر ما،در غدیر خم نبودیم‏ 
محمد نزد طفل و پیر و کامل‏ 
بفرمان خدا با ساربان گفت‏ 
الا یا ناقگى محمل فرو هل‏ 
سریرى از جهاز اشتران ساخت‏ 
که بینندش همه خیل و قوافل‏ 
کمرگاه على را چنگ بر زد 
همه دیدیم از او دست و انامل‏ 
على را گفت میر مؤمنان است‏ 
بدان جبریل از عرش است نازل‏ 
هر آنکس را منم مولا و آقا 
على مولا است گر دانا و جاهل‏ 
هر آنکس عهد ما را در شکسته است‏ 
خدا زو بشکند بند و مفاصل‏ 
عمر آن کوترا شیخ و دلیل است‏ 
به بخ بخ على را گشت قائل‏ 
بجان و دل على را دست بوسید 
به بیعت او از اول گشت داخل‏ 
من و تو هر دو،با کارى که کردیم‏ 
بدوزخ هر دو خود کردیم داخل‏ 
کجا با خون عثمان میتوان رست‏ 
از آن موقف که بس سختست مخجل‏ 
على در حشر فردا دشمن ما است‏ 
ز ما کیفر کشد خلاق عادل‏ 
نمیدانم چه عذر آریم فردا 
چه باید گفت پاسخ در مقابل‏ 
بمن بستى تو عهد اى زاده هند 
که چون آن جنگ و کین گردید زایل‏ 
ز شیران حجازى بسته شد دست‏ 
کشیدى رخت از آن دریا بساحل‏ 
مرا بخشى تو استاندارى مصر 
شوم سیراب از آن شیرین مناهل‏ 
ز دین بگذشته کوشیدم که تا آنک‏ 
ترا بر تخت بنشاندم بباطل‏ 
بتو گردید صافى عرصه ملک‏ 
همه شیران کشیدى در سلاسل‏ 
روان شد از تو فرمان در ممالک‏ 
بسویت آمد از هر سو قوافل‏ 
کنون از من خراج مصر خواهى؟ 
زهى سوداى خام و فکر باطل! 
بیاد آور همان شب را که چون سگ‏ 
سپاهت میزدى فریاد هائل‏ 
ز دست حیدر صفدر فتاده‏ 
بچرخ چارمین بانگ زلازل‏ 
ز تیغ مالک اشتر طپیده‏ 
بخون سر لشگرانت همچو بسمل‏ 
ز ترس و بیم مردان عراقى‏ 
بگردت لشگرت نوح ثواکل‏ 
تو چون مرغى که سخت افتاده در دام‏ 
رهائى خواستى زان دام مشکل‏ 
بدان وسعت فضا بر سینه‏ات تنگ‏ 
بچشمت کوه و تل چون حب فلفل‏ 
بذیل من زدى دست و من از مکر 
از آن آشوب کردم راحتت دل‏ 
کنون یکسو نهى شرم و حیا را 
دهى تشکیل دور از من محافل‏ 
شنیدستم که تا با عتبه گفتى‏ 
که بنماید بمصر و نیل منزل‏ 
بحق حق شنیدم گر که زین بعد 
نشینى بین اقران و اماثل‏ 
چنان فرعون آرى یاد از مصر 
چنان هامان ز تو کوبم کواهل‏ 
یکى لشگر روان سازم سوى شام‏ 
شرائینت بر آرند از مفاصل‏ 
ز او رنگ خلافت بر سر خاک‏ 
کشانندت نشانندت بمعزل‏ 
على شایسته او رنگ شاهى است‏ 
نه تو اى مرد رذل و پست و جاهل‏ 
کجا آنکرمک شب تاب و خورشید 
بسیمرغى مگس کى شد معادل‏ 
معاویه است مرکز بر بدیها 
على مجموعه و کان فضائل
 (7)

معاویه روزى از عقیل در باره على علیه السلام مطالبى مى‏پرسید عقیل جریان حدیده محماة را بمعاویه شرح داد معاویه گفت:رحم الله ابا حسن فلقد سبق من کان قبله و اعجز من یاتى بعده (8) . (خدا رحمت کند على را که برپیشینیانش سبقت گرفت و آیندگان را عاجز و در مانده نمود) .

جار الله زمخشرى که از فحول علماء و مفسرین اهل سنت بوده و به تعصب موصوف است میگوید در حدیث قدسى وارد است که خداى تعالى فرماید:

لا دخل الجنة من اطاع علیا و ان عصانى،و ادخل النار من عصاه و ان اطاعنى. (داخل بهشت میکنم آنکس را که اطاعت على را نماید اگر چه مرا نا فرمانى کند،و داخل دوزخ میکنم کسى را که على را نافرمانى کند اگر چه مرا اطاعت کرده باشد)

آنگاه زمخشرى میگوید این رمزى نیکو است چه دوستى و حب على علیه السلام ایمان کامل است و با وجود ایمان کامل اعمال سیئه بایمان زیان نمیرساند و اینکه خداوند میفرماید اگر چه بمن عصیان نماید او را میآمرزم براى اکرام مقام على علیه السلام است.و اینکه فرمود بآتش در افکنم آنکس را که با على عصیان ورزد اگر چه مرا اطاعت کند براى اینست که هر کس دوستدار على نباشد او را ایمانى نیست و طاعت دیگرش از راه مجاز است نه حقیقت زیرا که سایر اعمال وقتى حقیقى خواهند بود که بدوستى على علیه السلام مضاف گردد.پس هر کس دوست بدارد على را البته اطاعت کرده است خدا را و هر کس مطیع خدا باشد رستگار گردد بنا بر این حب على اصل ایمان و بغض على اصل کفر بوده و در روز قیامت جز حب و بغض نیست یعنى حال مردم از این دو بیرون نیست که یا دوستدار على هستند و یا دشمن او،دوستدار آنحضرت را سیئه و حسابى نیست و هر کس را حسابى نباشد بهشت منزل و سراى او است و دشمن او را ایمانى نیست و هر کس را ایمان نباشد خداوندش بنظر رحمت نگردد و طاعتش عین معصیت باشد و جایش در جهنم است.پس دشمن على را هرگز از گزند عذاب رهائى نیست و دوست او را در عرصه محشر توقف و درماندگى نباشد.فطوبى لاولیائه و سحقا لاعدائه.

خوشا بحال دوستانش و بدا براى دشمنانش (9) .

احمد بن حنبل که پیشواى فرقه حنبلى است گوید:ما جاء لاحد من اصحاب رسول الله من الفضائل ما جاء لعلى (10) .یعنى آنچه از فضائل براى على علیه السلام‏آمده بهیچیک از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله نیامده است.

ابن جوزى در تذکره خود مینویسد فضائل امیر المؤمنین علیه السلام از آفتاب و ماه مشهورتر و از سنگریزه بیشتر است و آن بر دو قسم است یکقسم از قرآن استنباط شده و قسم دیگر از سنت طاهره مفهوم میشود (11) .بعضى از محققین خارجى و مستشرقین نیز ضمن اظهار نظر در باره شخصیت على علیه السلام بولایت و خلافت بلا فصل آنحضرت هم اشاره کرده‏اند چنانکه جان دیون پورت دانشمند انگلیسى در باره یوم الانذار (که شرحش سابقا گذشت) مینویسد که پیغمبر در پایان کلام این جملات را با فصاحت و بلاغت بیان کرد که از میان شما کدام کس مرا یار و یاور خواهد بود که این بار را بر دوش گذارد؟کیست آن مردى که خلیفه و وزیر من باشد همانطور که هارون براى موسى بود؟

افراد حاضر در آن مجلس همه در حال بهت و سکوت ماندند و هیچکدام جرأت نکردند این عطیه خطیر را بپذیرند تا اینکه على جوان و چالاک پسر عم پیغمبر برخاست و گفت من این دعوت را مى‏پذیرم و وزارت ترا بر عهده میگیرم.محمد صلى الله علیه و آله پس از شنیدن این بیانات،على جوان و جوانمرد را در آغوش گرفت و او را بسینه‏اش چسباند و (بحاضرین) گفت برادر و وزیر مرا ببینید (12) .

توماس کارلایل انگلیسى در کتاب الابطال که بعنوان قهرمانان بفارسى ترجمه شده است مینویسد ما چاره نداریم جز اینکه او را دوست داشته باشیم بلکه باو عشق بورزیم زیرا او جوانمردى شریف و بزرگوار بود دلش از مهر و عطوفت سرشار و در عین حال از شیر شجاع‏تر بود،او عادل بود و در این امر بقدرى افراط کرد که حتى جان خود را نیز در راه عدالت فدا نمود (13) .

شبلى شمیل با اینکه شخص مادى است میگوید امام على بن ابیطالب بزرگ بزرگان و تنها نسخه منحصر بفردى است که شرق و غرب،گذشته و آینده نتوانسته است صورتى که با این اصل تطبیق کند بیرون دهد.بارون کارادیفو دانشمند فرانسوى گوید:على مولود حوادث نبود بلکه حوادث را او بوجود آورده بود اعمال او مخلوق فکر و عاطفه و مخیله خود او است پهلوانى بود که در عین دلیرى دلسوز و رقیق القلب،و شهسوارى بود که در هنگام رزم آزمائى زاهد و از دنیا گذشته بود بمال و منصب دنیا اعتنائى نداشت و در راه حقیقت جان خود را فدا نمود روحى بسیار عمیق داشت که ریشه آن ناپیدا بود و در هر جا خوف الهى آنرا فرا گرفته بود.

بارى عظمت و حقانیت على علیه السلام بر تمام محققین و علماى جهان اعم از اهل سنت و دیگران ثابت و روشن است و ما براى نمونه بنگارش این مختصر اکتفا کردیم.

پى‏نوشتها:

(1) ابن ابى الحدید که خودش معتزلى است ضمن اینکه على علیه السلام را از نظر علم میستاید منشأ علوم فرقه‏هاى معتزله و اشعریه و حنفیه و دیگران را نیز غیر مستقیم به آنحضرت نسبت میدهد و چنین وانمود میکند که آنها هم بر حق میباشند ولى باید دانست که این گروهها بعدا راه غیر مستقیم پیموده و از طریقه حقه امامیه خارج شده‏اند.

(2) بحار الانوار جلد 41 نقل از شرح نهج البلاغه جلد 1 ص 7ـ .14

(3) شرح نهج البلاغه جلد 1 ص .26

(4) القصائد السبع العلویاتـالقصیدة الاولى.

(5) القصائد السبع العلویاتـالقصیدة الخامسة

(6) القصائد السبع العلویاتـالقصیدة الثانیة

(7) محمد صلى الله علیه و آله پیغمبر شناخته شده جلد اول ص .367

(8) بحار الانوار جلد 42 نقل از ابن ابى الحدید.

(9) نقل از ناسخ التواریخ امام باقر جلد 7 ص 127

(10) کشف الغمه ص 48

(11) ناسخ التواریخ امام باقر جلد 7 ص 134

(12) عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن جیبى ص 27

(13) الابطال ص 128

 


شنبه 92/2/7 .:. 10:30 صبح .:. محمد محمدپور حسین آبادی یاعلی بگو و نظربده ( یاعلی)
.:.  کدنویسی : وبلاگ اسکین  .:.  گرافیک : ثامن تم  .:.
روزشمار غدیر
درباره نویسنده وبلاگ

باسلام.بنده محمد محمدپور حسین آبادی متولد شهریور 1370 دانشجوی مقطع کارشناسی رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه آزاد واحد کرج هستم. این وبلاگ رو به پیشنهاد دکتر احمد شفازاده، مدرس درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه راه انداختم و زیر نظر ایشان وبلاگم رو به روزرسانی می کنم. امیدوارم بتونم یه قطره کوچک از دریای بزرگی و علم مولای خوبیها حضرت علی(ع) رو تو این وبلاگ قرار بدم. به این امید که شامل الطاف الهی قرار بگیریم...یاعلی
آمار یا علی های وبلاگ


یا علی های امروز: 1
یا علی های دیروز: 17
کل یاعلی ها: 155005
روزشمار فاطمیه اوقات شرعی